به گزارش شهرآرانیوز؛ بچه خرمآباد است و این را میتوان در همان ابتدای صحبت از تهلهجه لری زیبایی که دارد، فهمید. همهجای ایران را وجببهوجب گشته و استانهای مختلف را پادگانبهپادگان گز کرده است غیر از زادگاه مادری. میگوید آرزو به دلش مانده است که یکبار امریه خدمتش به نام لرستان، دیار آباواجدادیاش، مُهر شود؛ به نام لشکر ۸۴ که سودای خدمت در ارتش را از خیالپردازیهای نوجوانانه خود از این پادگان به یادگار دارد.
شاید از بخت بلند سیروس اماناللهی است که زندگیاش این روزها برپایه عدد هفت میچرخد؛ متولد ۳۰ شهریور ۴۷ که در سال ۶۷ پایش به دانشکده افسری باز شده، ۳۷ سال از ۵۷ سال عمر خود را از ستواندومی تا سرتیپتمامی از شمالغرب تا شمالشرق کشور طی مسیر کرده است و هفت ماهی هم میشود که در کسوت ارشد آجا در خطه شرقی کشور فرماندهی میکند.
امیر مصاحبه ما ویژگیهای جالب دیگری هم دارد؛ او از کلاهسبزهاست و تا همین چند سال قبل فرماندهی آنها را هم بر عهده داشته است؛ همان نیرویهای ویژه هوابرد ارتش با نقشآفرینی افسانهای در عملیاتهای ویژه و پیچیده که در زمره ورزیدهترین نیروهای نظامی کشور و حتی جهان بهشمار میآیند و از آنها بهعنوان سربازان حرفهای «تیپ ۶۵ نوهد» هم یاد میشود.
امیر اماناللهی ورودی نخستین دوره نیروی ویژه تیپ ۶۵ بعد از انقلاب است و بهجز نشان «نوهد» دوختهشده بر لباس، قدوقامتش هم حکایت از کلاهسبز بودن او دارد. اما متفاوتترین برش زندگی این فرمانده را شاید بتوان در حضور او بهعنوان یکی از ارتشیهای مدافع حرم در سوریه و جنگ با داعش دانست که البته تمایل چندانی به بازگو کردن خاطرات آن ندارد. به ابتکار فرمانده نزاجا که از همرزمان قدیمی اوست، ارتشیها او را به دلیل شجاعتها و رشادتهایی که نشان داده است، به «ابوالفضل عباس» نیروی زمینی ملقب کردهاند.
بهگفته خودش درحالحاضر بهواسطه نزدیکی به بارگاه امامرضا (ع)، روزهای خدمتی خوبی را در مشهد سپری میکند و فرماندهی در این شهر برایش رنگوبوی دیگری نسبتبه سایر نقاط کشور دارد. خودش میگوید آدم سختگیری است، اما سختگیریهایش از جنسی است که پدربزرگ سریال «ستایش» دارد. تقریبا یک ماه پیش، امیر اماناللهی به درجه سرتیپی نائل آمد، اما همچنان بزرگترین افتخارش را سربازی برای وطن میداند.
شیرین؛ البته همراه با سختیهای خاص خودش.
نه. هر کاری سختی و شیرینیهای خاص خودش را دارد. زندگی سربازی به خصوص برای خانواده و همسر نیروها، دارای سختیهای زیادی است. فکر کنید خانواده یک نظامی باید پابه پای او در شهرهای مختلف حاضر شود و مشقتهای زیادی را ببیند. من هم تقریبا در تمام مناطق مرزی خدمت کردم و معمولا به صورت جسته وگریخته از خانواده دور بودم، با این حال این نوع خدمت، لذت خاص خودش هم دارد؛ چراکه به کشور عزیزمان خدمت میکنیم و امروز نوبت به ما برای دفاع از مرزهای ایران رسیده است.
حقیقت را بگویم، یکی از دلایل مهم علاقهام به حضور در ارتش، لشکر ۸۴ پیاده لرستان بود. استقرار این مجموعه در منطقه سکونتی ما و برپایی مانورها و رژههایی که هرسال میدیدم، عامل اشتیاقم به این حرفه شد؛ البته ناگفته نماند که شهادت چند تن از فامیل و اقوام هم در روزهای جنگ در این تصمیم گیری بی اثر نبود؛ به همین خاطر سال ۶۷ از طریق آزمون سراسری، وارد دانشکده افسری امام علی (ع) شدم و داستان من با ارتش تا همین امروز ادامه دارد. در این سالها هم هرجای ایران که فکر کنید، خدمت کردهام؛ از تهران و شیراز گرفته تا مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور و نقاط مرزی شمال و جنوب شرقی.
بعد از گذراندن چهار سال دوره دانشکده برای انجام دوره مقدماتی در سال ۷۱ عازم شیراز شدم. هنوز یک سال نگذشته بود که در طرح تقسیم نیروی زمینی ارتش و به انتخاب فرماندهان و همچنین به واسطه آمادگی جسمانی که داشتم، به همراه پنج نفر دیگر به عضویت یگان نیروهای ویژه درآمدم.
این دوره که یازده ماه به طول انجامید، نخستین دوره نیروهای مخصوص ارتش بعد از انقلاب شناخته میشود و به همین دلیل، سرفصلهای آموزشی متنوع و خاصی را برایمان تدارک دیده بودند؛ یازده ماهی که سختیهای زیادی از تجربه زیست در اقلیمهای نامناسب گرمسیر و سردسیر، از کویر گرفته تا کوهستان، در فصول مختلف سال را به همراه داشت. با گذراندن این دوره تقریبا یک ساله، راهی منطقه غرب کشور برای ادامه خدمت شدم.
دقیقا. خدمت سی ساله من در تیپ نیروی مخصوص از همان روز آغاز شد. از سال ۹۵ تا ۹۸ هم این افتخار را داشتم که در کسوت فرمانده تیپ ۶۵ نوهد انجام وظیفه کنم.
البته قبل از اینکه در این مقطع در خدمت شما باشم، برهههایی از سالهای خدمتیام را در نقاط شرقی گذراندم؛ از مرزهای شمال شرقی بگیرید تا سیستان وبلوچستان. بعد از اتفاقی که برای دیپلماتهای ما در افغانستان در دوره اول طالبان در دهه ۷۰ افتاد، تیمهایی به منطقه شمال شرق اعزام شدند که بنده هم درقالب همین تیمها در منطقه حضور پیدا کردم.
سال ۹۸ به مدت چهار سال به عنوان جانشین فرمانده و بعد از آن به مدت ۹ ماه در قامت فرمانده قرارگاه منطقهای شمال غرب نزاجا خدمت کردم که با بازنشستگی امیر آذریان، فرمانده پیشین قرارگاه منطقهای شمال شرق و به دستور فرمانده نیروی زمینی ارتش، از مرداد سال گذشته تاکنون توفیق خدمت در جوار بارگاه نورانی حضرت رضا (ع) شامل حال من شده است. الان که با شما صحبت میکنم، دو ماه از ۳۷ سال عمر خدمتیام میگذرد.
ما سربازیم و در هرجا که باشیم، با همین نگاه سربازی کارها را جلو میبریم، اما قطعا کار در شهر امام رضا (ع) و درکنار بارگاه ملکوتی ایشان خیلی متفاوت است. از ایشان برای تمامی کارها و مشکلاتی که پیش رو داریم، استمداد میطلبیم و همین موضوع، قوت قلبی به همه ما میدهد. من تا قبل از اینکه در این جایگاه قرار بگیرم، به صورت مستمر به مشهد مشرف میشدم و به پابوسی آقا میرفتم. الان هم خوشحالم که امام برای خدمت، ما را طلبیدهاند و از نزدیک خادم ایشان و مردم عزیز ایران هستیم.
بله؛ محل تولدم (می خندد). تنها جایی که دوست داشتم خدمت کنم و هنوز پیش نیامده است، لرستان و لشکر ۸۴ پیاده است.
(می خندد). خب قاعدتا من در بحث آموزش و مباحث عملیاتی آدم سختگیری هستم؛ البته نه از آن سختگیرهای بی منطق. سعی میکنم اگر در بعضی جاها سختگیری هم میشود، نیروها دلیل آن را بدانند. در آموزش سختگیری میکنم؛ چون سربازم را دوست دارم و نمیخواهم در آینده به او آسیبی وارد شود؛ مثلا همین سریال «ستایش» را نگاه کنید.
پدربزرگ خانواده نقش بسیار سختگیری را بازی میکند که در بسیاری از زمانها سبب کدورت نوههای خود میشود، اما همه میدانیم که پشت این سختگیری، مهربانی خاصی نهفته است. جنس سختگیریهای ما هم همین طور است، اما از جنبههای دیگر، رابطه خیلی دوستانهای با همه دارم.
بله؛ من هم پای صحبت نیروی پایور مینشینم و هم سرباز وظیفه. مرتب از یگانهای تابعه بازدید میکنم. غیر از من، در ارتش ارزیابهایی هستند که به صورت سرزده از تهران به یگانها سر میزنند و گزارشهای مربوط را به سمع و نظر فرمانده نیرو میرسانند.
باور کنید غذایی که من در محل کار میخورم، همان غذایی است که برای سربازها آماده میشود. (با خنده بلند میشود و لیست غذایی یگانهای شمال شرق را میآورد). ببینید این فهرست مربوط به همین ماه رمضان امسال است. از چلوکباب کوبیده و جوجه کباب در آن پیدا میشود تا ماهی قزل آلا و زرشک پلو با مرغ؛ مثلا در یک روز، وعده سحری چلوکباب بوده و وعده افطاری آش رشته، خرما، پنیر، سیب زمینی همراه با نوشیدنیهایی مثل دوغ.
از آن طرف وعده شام هم مرغ بوده با دورچین خیاشور و فلفل دلمهای با سس گوجه فرنگی و بعد از آن هم سرو میوه. این برنامه در هفت روز هفته و با تنوع غذایی بی نظیر در تمام یگانهای نیروی زمینی اجرا میشود و کیفیت بسیار خوبی هم دارد. من خودم معمولا صبحانه و ناهار را در پادگان میخورم، اما با دقت به این منوی جذاب، میخواهم شبها هم شام اینجا را امتحان کنم (می خندد).
از وضعیت غذایی سربازان هم که عبور کنیم، در سایر شاخصها مانند سرانههای ورزشی، رفاهی و بهداشتی به خصوص در آسایشگاهها نیز شرایط بسیار خوبی درنظر گرفته شده است تا نیروهای وظیفه در فضایی مناسب، خدمت مقدس خود را سپری کنند و شرمنده خانوادههای آنها نباشیم.
این مشکل بیشتر ریشه در اطلاع رسانی دارد. به مشمولان جوان باید حقایق را گفت و باید بدانند که این دوره، تأثیر بسیار زیادی بر زندگی آینده و تاب آوری آنها دربرابر مشکلات ریزودرشت میگذارد. در چند سال اخیر برنامه ریزی خوبی در حوزه مهارت آموزی برای سربازان وظیفه انجام شده است تا هر سرباز در مدت زمان خدمت خود بتواند حداقل یک مهارت را برای آینده کاری خود کسب کند.
در همین راستا با ارتباط نزدیکی که مجموعه ارتش با سازمان فنی وحرفهای دارد، سرمایه گذاری بزرگی برای مهارت افزایی سربازان کردیم که حتی این سطح آموزشها سبب ساز کارآفرینی بسیاری از سربازان بعد از مدت خدمتشان هم شده است. درحال حاضر به یک سرباز بعد از سپری کردن دوره مهارتی و بعد از موفقیت در آزمونهای فنی وحرفهای، گواهی نامه معتبر مهارت ارائه میشود که میتواند سکویی برای آینده شغلی او باشد. ما وظیفه خود را در این زمینه انجام میدهیم و مابقی به همت و اراده فرد برمی گردد.
باید با همکاری رسانه ها، فضای موجود پادگانها را همان گونه که هست، به جوانهای مشمول نشان داد و نباید چهره غیرواقعی از خدمت ارائه کرد. یادم هست در دوران کرونا خیلیها میگفتند اگر فرزندانمان را به خدمت بفرستیم، سلامت او را به خطر انداختهایم، درحالی که به دلیل دقت زیادی که در قرنطینه و نظافت در پادگانها داشتیم، تلفاتی از بین سربازان در حال خدمت مشاهده نکردیم. جالب است بدانید برخی سربازان که در آن دوران به مرخصی رفته بودند، در بیرون از پادگان دچار کرونا شدند و جانشان را از دست دادند، اما در یک یگان چندهزارنفره حتی یک تلفات هم نداشتیم.
به هیچ وجه. بعضیها میگویند، چون فلانی نظامی است، خانه را هم به پادگان تبدیل کرده است. اصلا من این حرف را قبول ندارم. بعضیها که از نزدیک ماها را میشناسند، میگویند که رئوفتر از این نظامیها ندیدهایم.
اصلا؛ رفتار من در خانه عین همین رفتاری است که با بچهها در محل کار دارم. ما در همین پادگان بگووبخند و رفتار نرم داریم. مگر میشود که در خانه به صورت چکشی مدیریت کنیم؟ بعضی وقتها خانمها سختگیر از آقایان هستند. یک جاهایی پسرم، چون با من راحتتر است، حرف هایش را به من میزند.
حالا نه به این صورت. لُرها معمولا پدرسالارند، اما من معتقدم زندگی اهداف مشترکی دارد که زن و مرد باید همدل و هم پا آن را مدیریت کنند. یک جاهایی هم هست که نیاز به سختگیری البته از نوع مهربانانه و از سر دلسوزی دارد، ولی درمجموع (تو نمیری) ما راحتیم در خانه.
۹۹ درصد خرید خانه را خودم انجام میدهم، حتی خرید نان و کوچکترین اقلام موردنیاز. خانم من یک بربری هم نمیخرد؛ مگر اینکه نباشم؛ وگرنه خریدها با من است. سعی میکنم تا جایی که میتوانم، در کارهای خانه هم کمک برسانم.
حالا، چون سؤال کردید، میگویم. دفاع از حرم وظیفهای بود که بر گردن داشتیم، به هرحال خیلیها این وظیفه را انجام دادند و در میادین مختلف برای این دفاع حضور پیدا کردند. در برههای از زمان به مسئولان امر اعتراض میکردیم که این مستشارانی که اعزام میکنید، باید شامل حال ما هم بشود. توفیق شد به همراه چند نفر از هم رزمان به عنوان مدافع حرم حضور داشته باشیم.
آنجا فرق دارد؛ همه سربازند.
این تهدیدها برای کشور ما تازگی ندارد. از روزی که انقلاب به پیروزی رسید، این گونه تهدیدها وجود داشت و اکنون هم به شکل دیگری خود را نشان میدهد. ملت ایران، ملتی امام حسینی است و کسانی که چشم به این مرزوبوم دارند، نیز باید این موضوع را بدانند. دفاع جانانه ملت ایران در هشت سال جنگ تحمیلی، خود گویای همه چیز است. به قول معروف، آزموده را آزمودن خطاست. ما هم در ارتش و منطقه عملیاتی شمال شرق نزاجا مثل همیشه آماده دفاع از کشور هستیم.